استان گلستان در شمال ایران با داشتن جذابیت های مختلف طبیعی و از جمله آبشارها و چشمه سارهای فراوان به سرزمین آبشاران معروف است . در این استان شیب تند رشته کوه های البرز که خود سرچشمه رودهای فراوانی نیز است آبشارهای کوچک و بزرگ بسیاری بوجودآورده کهاز نواحی مختلف سرازیر است و جلوههای زییایی را ایجاد کرده است.. از جمله آبشارهای زیبای این سرزمین میتوان به آبشار شیرآباد، لوه، کبودوال، گلستان، باران کوه، زیارت ، دوآب و شادان (هفت طبقه) اشاره کرد که در جای جای این استان پراکنده شده است. این آبشارها برخی بلند و پرآب و برخی نیز طبیعی و زیبا هستند و از آن جا که در ارتفاعات و دامنههای شمالی البرز قرار دارند اطراف آن دارای اقلیمی مساعد و هوایی دلپذیر است. وجود این آبشارها در گردشگاه های طبیعی و با توجه به جذابیت های موجود در ایام مختلف سال گردشگران و مسافران بسیاری را به سوی خود می کشاند. آبشار شیرآباد در 6 کیلومتری جنوب خانبهبین از جمله مناطق زیبای این استان است. این آبشار با توجه به موقعیت خاص و وجودهفت آبشار هفت طبقه و غار منحصربفرد همواره مورد توجه گردشگران بوده است ، در بالای این آبشار غار معروفی با جاذبههای خاص وجود دارد، که یکی از غارهای مهم طبیعی وجالب است. از این غار آب جاری بوده و نیز زیستگاه مناسبی برای بعضی از گونهها ازجمله سمندر کوهستانی ایرانی است. این غار اندکی بالاتر از آبشارهای شیرآبادواقع شده و به همین نام نیز معروف است. گفتنی است قسمت اعظم غار شیرآباد تاریکی مطلق است و درانتهای آن چشمهای وجود دارد که گفته میشود منشأ ایجاد غار در طول قرنهای گذشته بوده است.. از سوی دیگر به دلیل ویژگی های ساختمانی و جنس زمین، حرکت آب باعث تشکیل استخر، سنگ های استالاگتیت و بستر گلی در این غار شده است، غار شیرآباد همچنین پدیدهای مناسب برای علاقهمندان به کشف اسرار طبیعت است که به دلیل شیب تند رشته کوه البرزدر ناحیه شرقی وجود چشمهسارهای فراوان در دامنه کوه قلعهماران، موجب آبشارهای کوچک و بزرگی در حوالی غار شده است.
همچنین محیط بیرونی غار و اطراف آبشارها که کوهستانی و جنگلی بوده، پوشیده از درختان و درختچههایی مانند ممرز، افرا، انجیل، توسکا، همیشک، خزه وگیاهان گلدار و گونههای پهن برگ خزری است. آبشار کبودوال نیز در پنج کیلومتری جنوب علیآبادکتول در محل تفرجگاه عمومی این شهر واقع شده ست.
این آبشار از چشمههای جنوبی تشکیل گردیده و در عمق درهای که جنگل انبوهی آن را پوشیده واقع شده است، آب این آبشار زلال و شفاف بوده و زمزمه حرکت آب در فضای آرام و سکوت جنگل آرامشی خاص به انسان میبخشد. در مسیر رودخانه و آبشار کبودوال سکوها و چادرهای انفرادی و گروهی برای استفاده گردشگران نصب شده است.
بندر ترکمن، شهری است در غربیترین نقطه استان گلستان. نام آن پیش از انقلاب ایران «بندر شاه» بود. این شهر مرکز شهرستان ترکمن است. این شهر درسال ۱۳۰۶ خورشیدی به فرمان رضاشاه بنیاد شد[۱] و سال بنیاد شهرداری آن ۱۳۰۹ میباشد.
بندر شاه در قدیم دارای سه اسکله بود که اکنون بازماندههایی از آنها بهجا مانده.[۱]
اکثریت مردم این شهر ترکمن و سنی مذهب میباشند، ولی اقوام دیگر من جمله فارسها، ترکها، قزاقها، مازندرانیها،ارامنه و سیستانیها و... در کنار هم زندگی میکنند
سالنامه رسمی کشور دلایل ایجاد این شهر جدید را بالا آمدن عمق خلیج میانکاله و در نتیجه کاهش عمق آبخور بندر جز (گز فعلی) اعلام کرد. این شهر اولین شهر ایران است که به طور کامل توسط معماران تحصیل کرده نوین طراحی و معماری شدهاست. خیابانهای منظم و میادین وسیع آن نیز بر خلاف شبکه تارعنکبوتی اکثر شهرهای ایرا ن نشان از همین معنا دارد. فرش ترکمنی، پشتی ترکمنی، روسریهای زنانه و صنایع دستی ترکمنها مهمترین سوغاتی این شهر هستند. ضمن آنکه در اعیاد قربان و فطر نیز این منطقه دیدنی است. این دو عید بزرگترین عید ترکمنها به شمار میروند.
ما در شامگاه چهارشنبه 6 آذر 1388 طبق تقویم گروه عازم گرگان شدیم. ساعت 1:15 بامداد به ترمینال شرق تهران رسیدیم و با کمال تعجب شنیدیم که وسیله نقلیه قادر به ادامه حرکت نیست. پس از گذشت یکساعت و تلاشهای بی وقفه خانم خاری با وسیله دیگری به حرکتمان به سمت گرگان ادامه دادیم. با وسیله قبلی قرارمان این بود که از جاده هراز عبور کنیم اما با این وسیله جاده فیروزکوه را در پیش گرفتیم. ساعت 8 صبح پلیس راه نوکنده بودیم. و در ساعت 9 به منزل خواهر محترم خانم خاری رسیدیم. ایشان صبحانه مفصلی تدارک دیده بودند. پس از صرف صبحانه و خداحافظی به سمت خامببین، آبشارهای شیرآباد حرکت کردیم. در طول مسیر راهنمای خوب گرگانی آقای بیانی با ما همراه شدند. در ارتفاعات روی کوهها برف نشسته بود و درختان نارنج همیشه سبز به ما خوشامد می گفتند. راهنمای مهربان از محل اسکان ما پرسید و با مهمان نوازی از ما دعوت کرد در صورت نبود جا می تواند برای اسکان، محلی در اختیارمان قرار دهد. اما زحمت اسکان ما را در دو شب اقامتان در گرگان خانواده محترم خاری کشیدند. مسافت گرگان تا خامببین 55 کیلومتر و 7 کیلوتر هم مسافت خامببین تا روستای زیبای شیرآباد است. ساعت یک بعدالظهر پس از گذشتن از روی پل روی رودخانه به آبشار اول رسیدیم. فاصله ابتدای مسیر پیاده روی تا آبشار اول800 متر است. ارتفاع آبشار 35 متر و عمق آب نیز 81متر است. محوطه آبشار نیز 700 متر مربع وسعت دارد. پس از استراحت و انداختن عکس گروه تصمیم به ادامه مسیر می گیرد. دو نفر به تشخیص سرپرست می مانند و من مسوول ماندن و برگشت با آنها می شوم. و زحمت نوشتن گزارش از این قسمت تا برگشت از شیرآباد را خود خانم خاری کشیدند که من برای شما نقل می کنم. پس از 45 دقیقه طی مسیر و یک قسمت هم دست به سنگ به آبشار دامن عروس رسیدیم. پس از آبشار عروس منطقه خیلی زیبا بود و زمین پر از گلهای پیازی یاس و پامچال بود. و سپس در ساعت 2:17 دقیقه به غار دیو سپید رسیدیم. در مسیر غار که در تصویر هم مشخص است زمانیکه از داخل غار بیرون را نگاه می کنی دهانه غار به شکل سر یک انسان است. در طول غار راهنما سمندر خاص ایران را که به رنگ سبز یشمی با خالهای سبز فسفری است به ما نشان دادند که لای سنگها بود. این سمندر بدن نرمی داشت و نور که به چشمانش می خورد تحرکش کمتر می شد. و سپس به حوضچه ساسانی رسیدیم که حوضچه سنگی پراز آب و ستون قطور استلاکمیت قوی داشت. در قسمت سمت چپ غار یک فرورفتگی وجود داشت که معلوم بود دست ساز است. و به گفته راهنما دراینجا گنج هایی هست که طلسم شده و هیچکس اجازه دسترسی به این گنجها را ندارد. غار دست به سنگ عمودی ندارد و حرکت در مسیر رودخانه داخل آب امتداد پیدا می کند و از غار های طولی است. دیوارها در بعضی قسمتها به نظر آهکی می آیند. هوای داخل غار بسیار مطلوب و دما معمولی است و با وجود پاییز زیاد سرد نیست. انتهای غار یک حوضچه بزرگ آب بود که منتهی به یک دالان تاریک می شد. و به دیوار بلندی هم ختم می شد که خفاشها به دلیل سرمای هوا به داخل آن پناه برده بودند. این آخرین مسیر غار بود که می باستی برمی گشتیم. زیباترین قسمت غار زمانی بود که دردل تاریکی به دهانه غار نزدیک می شدیم .نور روز و روشنایی دنیای جنگل به سطح رود می تابید و حس رفتن و رسیدن پروبال می گرفت. قسمت ابتدای غار سنگهای صاف یکپارچه با فرورفتگی هایی بود که نشان می داد رودخانه پراب ان را کنده باشد. از غار بیرون آمدیم و به سوی آبشارها رفتیم. پس از آبشار دامن عروس که چون دامن توری عروسان بر سنگفرش پهن شده بود به آبشار دیگری رسیدیم باریک و کوتاه که با بچه ها به مزاح می گفتیم این هم شلوار داماد است. آنجا کمی توقف کردیم و به دلیل ذیق وقت و نرسیدن به روشنایی روز می بایستی برگردیم. دیگر نمی توان چگونه وصف کرد صدای رودخانه برگهای پاییزی و خش خش برگهای زیرپا زمین خیس و سر سری و علفهای نمناک. دیگر چه می توان گفت از این همه زیبایی که برای اینکه کوچک نشوند بیایید در همین الفاظ ساده به سجده آها بنشینیم. و به یادشان تا مدتها چشم ببندیم و تصویرشان را متصور شویم . رنگها شوخی بزرگ عظمت بودند و خلقت که شکوه خود را با آن طعنه می زد؛ به که به چه، به هیچ کس. جز من که بایستی عظمت خود را دراین طعنه ها پیدا کنم. اگر پیدا کنم اگر دریابم و اگر غرق شوم شاید بتوانم شناکردن بیاموزم و غوطه ور شدن را درآن عظمت مشق کنم. مسیر برگشت را از میانبر و از یک راه جدید دیگری رفتیم. 3:45 دقیقه بود که راهنما اشاره کرد به آبشار سیاوش 1 2 و 3 و در سمت چپ به مسیر قلعه ماران و متذکر شدند که دراین منطقه گونه های بی نظیر گیاهی نیز وجود دارد. جلوتر از آن و در مسیر شیبی و گلی یک دیواره کج به نام چف وجود دارد که به همین معنا نیز است.زیر دیواره محل خواب کوهنوردان می باشد و بعضی از آنها جشنهای شخصی شان مثل تولد یا عروسی را اینجا برپا می کنند. در زمستان روی این چف چون قندیلی بسیار زیبا خواهد شد و منظره بدیعی خواهد داشت. مسیر راه را همچنان سپری کردیم تا به میان دره خرچنگ آرام رسیدیم. آبی از چشمه معدنی آن نوشیدیم و 5 دقیقه استراحت کردیم. درآن مکان کلبه های چوبی برای شب مانی کوهنوردان وجود داشت. مسیر را تا ساعت 5:15 تا پای ماشین طی کردیم و از آنجایی که درطی مسیر به اتفاق دوستان ترجیح داده بودیم از غار دیدن کنیم ناهار را ساعت 5:20 دقیقه خوردیم. روزهای تاریک پاییز باعث می شود که نتوان وقت زیادی برای مسیرهای طولانی گذاشت. دوستان همنوردمان که از ما جداشده بودند آتش روشن کرده و با گرمی لبخندهای برلب نشسته و چای داغ دردست دراین سرمای دلچسپ جنگلی از ما استقبال کردند. آنقدر گفتیم و خندیدیم و تا وقتیکه آتش خاموش نشد از دور آن بلند نشدیم.
بالاخره راه افتادیم و بعد از برداشتن وسایل از منزل خواهر خانم خاری این بار به سمت منزل پدرو مادر ایشان حرکت کردیم. شام مفصلی تدارک دیده بودند و با صفا و بی ریا شب را در منزلشان به ما اسکان دادند. ساعت 5:30 دقیقه جمعه بیدارباش بود. از نیمه شب قبل باران شروع به باریدن گرفته بود و همچنان ادامه داشت. تصمیم سرپرست در ابتدا این بود که روز دوم به باران کوه برویم. اما ایشان با وجود هوای بارانی و مشورت با راهنمای مسیر آقای بیدختی تصمیم رفتن به محل دیگری را گرفتند. پس از طی تنها دو کوچه از شهر وارد جنگل بکری شدیم به نام جنگل النگ دره. پس از طی جاده ای پر پیچ و خم به میدانگاهی بزرگی با انبوه درختان سربه فلک کشیده بلوط رسیدیم. باران همچنان ادامه داشت اما نتوانست جلوی سماجت ما برای برپایی آتش را بگیرد. بالاخره آتشی برپا کردیم و در کنار هم صبحانه دلچسپی را صرف کردیم. پس از صرف صبحانه و گرفتن عکسهای بسیار به سمت بندر ترکمن حرکت کردیم. پس از طی حدود 80 کیلومتر با کمال تعجب خود را در دشتی بزرگ در منطقه ای کویری یافتیم. چند ساعتی صرف خرید در بازارچه مرزی اینچه برون در مرز ترکمنستان شد. من هم مجذوب زنان و دختران ترکمنی با لباسها و روسری های رنگارنگ مثل فرشهایشان، شده بودم. زنان متاهل ترکمنی به عنوان نشان ازدواج حلقه گردی روی سر زیر روسریشان دارند و اینگونه می شود آنها را از مجرد ها تشخیص داد. ترکمنها صرفا سنی هستند و با غیر سنی به هیچ وجه ازدواج نمی کنند. بالاخره دوستان همگی جمع شدند و به سمت گرگان حرکت کردیم. برای صرف ناهار و شام توامان دوباره به جنگل النگ دره رفتیم. بساط جوجه کباب را براه انداختیم. و آتش زیبایی درست کردیم و پس از صرف جوجه ای مفصل کنار آتش به گفتگو و خنده و ترانه گذشت. دیر وقت بود که به سمت منزل آقای خاری رفتیم. باز هم پذیرایی مفصل ، چای و شیرینی و میوه ، براه بود. چقدر مهربانند این زن ومرد و چقدر بی پیرایه. ما که جز شرمندگی در مقابل این همه مهر و محبت آنها کار دیگری از دستمان بر نمی آمد. همگی به خواب عمیقی فرو رفتیم و صبح هم ساعت 7:30 دقیقه پس از صرف صبحانه مفصل در منزل آقای خاری و خداحافظی و تشکر از ایشان کوله هایمان را بستیم و سوار ماشین شدیم. راهنما شب قبل به ما گفته بود که روز شنبه بخاطر برگشت به کرج وقت کافی برای رفتن به باران کوه نخواهیم داشت. بنابراین صرفنظر کردیم و روز شنبه به آبشار خزه ای کبود وال رفتیم. این آبشار واقع در 5 کیلومتری شهرستان علی آباد کتول است. هوا آفتابی و تمیز بود. ساعت 7:30 از منزل راه افتادیم و یکساعت بعد به کبود وال رسیدیم. پس از 40 دقیقه طی مسیر در مسیری مشخص و دره ای محصور با درختان انبوه جنگلی به آبشاری زیبا پرآب و خزه ای رسیدیم. می گویند این بلندترین آبشار خزه ای ایران است. تا توانستیم عکس گرفتیم. و پس از برگشت از همان مسیر که خیس و گلی و سر سری بود ساعت 11: صبح به ابتدای مسیر رسیدیم. قابل ذکر است در این محل آلاچیقهای محصور با پلاستیک هم وجود داشت که در صورت لزوم برای شب مانی مناسب است. هوا بی نهایت خوب و مطلوب بود. راهنمای روز شنبه هم آقای بیانی بودند. پس از خداحافظی و تشکر از ایشان راهی شدیم. دوباره به سمت بندرترکمن رفتیم ولی اینبار در ساحل آرام دریای خزر ناهار را صرف کردیم. چند نفر از دوستان هم که از خرید خسته نمی شدند به بازار رفته بودند. بالاخره حدود ساعت 3:00 بعدالظهر بندر ترکمن را به قصد کرج ترک کردیم. ساعت 11:45 دقیقه شنبه شب به میدان کرج رسیدیم و پس از خداحافظی از دوستان به سمت منزل رفتیم. ساعت 12 بود که سرپرست با من تماس گرفتند و از رسیدن من به منزل جویا شدند که از احساس مسولیت ایشان تشکر می کنم. پشتیبان برنامه آقای رضازاده بودند که از تماسهای مکرر و حمایت ایشان هم متشکریم. همچنین آقای سهیل فرید هم تماس گرفتند از ایشان هم ممنون. هزینه برنامه نفری 31000 تومان شد. اعضای شرکت کننده: سرکار خانم خاری سرپرست برنامه، خانم مصباحی ، خانم دادجو، خانم سهرابی و آقای کاظمی به همراه دو نفر مهمان، آقای حسن نژاد مربی امداد و نجات، خانم صابری، آقای حسینی، آقای ترکمان، خانم عبدالهی، اینجانب حشمت منش به همراه یک نفر مهمان در این برنامه حضور داشتند.
برای دیدن بقیه عکسها به قسمت ادامه مطلب بروید