قصه کوهساران را دوباره برایم بگو
ترانه کوهستان را دوباره برایم بخوان
من هنوز در پاکوب قله ها با یاد همنوردان قدم هایم را می شمارم
شاید قدم بعدی کسی از خاطرات دور همراهم شود
قصه کوهساران را دوباره برایم بگو
ترانه کوهستان را دوباره برایم بخوان
من هنوز در پاکوب قله ها با یاد همنوردان قدم هایم را می شمارم
شاید قدم بعدی کسی از خاطرات دور همراهم شود
تاریخ اجرا : 8 آذرماه 92
صبح است؛ وقت بیداری ست؛ وقت مشاهده است؛ باید برخاست و فعالیتی کرد؛ باید همگام با تمام کائنات که در هنگام طلوع به حرکت و جنبش در می آیند حرکت کرد. ساعت 5:30 صبح جمعه 8 آذرماه طبق قرار در چهارراه هفت تیر کرج جلوی بورس هستیم. خرسندیم از دیدار دوباره دوستان و آنهایی که چندی بود ندیده بودیمشان؛ کمی هم صبوری لازم است تا متاخرین هم از راه برسند. آقای رنجی راننده مینی بوس هم آمده و چندی بعد به همراه دو دستگاه خودروی شخصی راهی می شویم.
ساعت 7:30 صبح روستای هرنج هستیم. قصد ما بازدید از قلعه کیقباد است که در فاصله 3 کیلومتری شمال غرب روستای هرنج در منطقه طالقان واقع شده و در ارتفاع 2900 متری از سطح دریا بر فراز کوه است، مربوط به دوره اسماعیلیه که از آن ویرانه ای جز بقایای دیوارهایی از ملات ساروج چیزی باقی نمانده است. این قلعه ویرانه، بهانه ای می شود برای صعودی نسبتاً سبک در روزی پاییزی پس از هفته ها دوری از فضای مسحورکننده کوهستان.
در محل روستا آرامستانی وجود دارد که تصمیم می گیریم صبحانه را آنجا صرف کنیم. پس از صرف صبحانه راهی می شویم. به تک تک برگها، سنگها، درختها و دره ها سلام می کنیم. شیب ملایم است هوا ابری و نسیمی لطیف گونه را نوازش می دهد. پشت سر منظره بی بدیلی از روستا و قله های اطراف داریم. فضایی پر از جذبه که گویی افسونت می کند. امامزاده حسن روستای هرنج را هم پشت سر گذاشته و به حرکت ادامه می دهیم. دوست کردی همراهمان است که همگی را مهمان صدای آسمانی اش می کند و می بردمان به دنیای شعر و غزل و ساقی و می ناب...
سپاس می گویم تمام عواملی را که باعث شد دوباره بتوانم این فضا را تجربه کنم؛ جذبه و فسون اطراف مرا به سکوت بیشتر دعوت می کند. سعی می کنم بیشتر گوش بدهم و مشاهده گر باشم.
چند تن از دوستانی که از طی مسیر با سرعت آهسته خسته شده بودند طی چند دوره مسیر را بالا رفته و بر می گردند و دوباره با گروه همراه می شوند.
بالاخره امسال برای اولین بار می توانیم کمی برف ببینیم. تقریباً نیم ساعت مانده به قلعه مسیر سنگی می شود و برای عبور نیاز به دست به سنگ و حمایت است. سالها پیش چگونه مصالح ساخت قلعه را بالا برده اند خود جای بسی تامل دارد! بخاطر هوای بارانی مسیر گلی و سُرسُری شده است. پس از عبور در حمایت یکدیگر ساعت 11 قبل از ظهر به قلعه رسیده و چند عکس یادگاری می گیریم.
یکساعتی توقف داریم و در مسیری با شیب تند در حمایت یکدیگر به سمت پایین سرازیر می شویم. در مسیر قله برف می بارید؛ هنگام پایین آمدن هم بارش شدید باران را داریم. تقریباً ساعت یک بعد از ظهر به هرنج می رسیم. در همان محل آرامستان ناهار را صرف می کنیم و ساعت دو بعدازظهر راهی کرج می شویم.
4:30 دقیقه بعدازظهر به چهارراه هفت تیر کرج رسیده و با سپاس از اینکه بطور ایمن روزی شاد را پشت سر گذاشته ایم به خانه هایمان بر می گردیم.
سرپرست برنامه آقای فرزین مهرانی، راهنما آقای مرتضی جعفری، جلودار آقای رحیم قره داغی و عقبدار گروه هم آقای شهرام آبسالان بودند.
تعداد افراد شرکت کننده: 26 نفر
گزارش و عکس: غزال حشمت منش
استادم می گفت : "از خودت شروع کن. تا در مورد خودت وارد عمل نشی هیچ چیز رو نمیتونی تغییر بدی." زیاد خوانده بودم زیاد می دانستم اما در عمل هیچ. همه اش مال بقیه بود. " ببین عزیزم تو الان باید این کارو انجام بدی" به خودم آمدم. دیدم هنر کنم هرچه بلدم برای خودم بکار ببندم زندگی بقیه پیشکش. همیشه گفته بودند زکات دانستن یاد دادن است. بعضی وقتها کسی از تو می خواهد وجدان حکم می کند هر چه می دانی در اختیارش بگذاری اما خیلی وقتها کسی از تو نمی خواهد این توهستی که حس می کنی همه چیز بلدی باید یاد بدهی. حس معلم بودن. همین نوشتن الان هم یکجور ارضای همین نیاز است که آی مردم بدانید من اینها را بلدم شما هم یادبگیرید بکار ببندید. هرچند، تمرین می کنم با خودم کمی منصفتر باشم. اینطور ببینم خواننده بخواند خودش هر کار دلش خواست بکند. اما این ذهن پّر بالاخره جایی باید انباشتگی اش را بیرون بریزد. این پوست از خود کندن هم جنبه دیگری ست که بعدها باید درباره اش بنویسم. که بعدها فهمیدم چقدر مسخره بود خودم رو بخاطر موضوعات بی اهمیت عذاب بدهم زمان بگذرد و بگویم؟ خب الان چه عایدت شد؟ ارزشش را داشت؟ این همه خون دل؟ بگذریم..
حس معلم بودن و کنترل گری، حس اینکه من بیشتر از تو می دانم. دقیقا کی بود نمی دانم اما کاملا تدریجی بود کم کم با خودم کنار آمدم که ببینم دقیقا دارد چه اتفاقی می افتد. باز دوباره کدام جنبه از شخصیت من فعال شده است؟ از دور فقط ببینمش و به آن آگاه باشم. قبلترها شاید بطور محو می دیدمش. اما شاید تمایل داشتم بیشتر نادیده اش بگیرم. غر می زدم. "جامعه ما چرا اینطور است؟ این چه وضع زندگی مردم است؟ ما ایرانی ها که آنقدر ادعا می کنیم فرهنگ 3000 ساله داریم.." یکجایی به خودم آمدم "غزال .. دیگه بسه.. تو دیگه به این حرفها کاری نداری.." الان هم از این جنس حرفها زیاد دورو برم می شنوم که قبلا همراه می شدم و شروع می کردم به شکوه وگلایه الان فقط تصدیق می کنم می گویم "آره اینطوریه" خب همین است واقعا اما "من چه کردم؟ سهم من چه بود؟"
کم کم شروع کردم. قبلا هم در مصرف آب صرفه جویی می کردم اما با این تفاوت که خودم را مکلف می دانستم به بقیه هم باید گوشزد کنم. اولش سخت بود. ولی کم کم راحتتر شد. کار خودم را انجام می دهم. درباره بقیه سکوت می کنم.
کم کم دارم پیدا می کنم. جنبه های دیگر مثل همان آدم مظلوم، آدم قربانی که حالا حالاها باید برایش تمرین کنم. فعلا می بینمش. آزارم هم میدهد. انگار فکر می کنی بقیه تو را احمق فرض می کنند که هرچقدر بخواهند تو سواری می دهی. دیدنش حسابی آدم را عصبانی می کند. به خودم آمدم دیدم من خودم این را در آنها بیدار می کنم. با خودم کلنجار رفتم باید جایی بایستی بگویی نه. همیشه در خدمت بقیه بوده ای خودت چه؟ بیشتر نگاه می کنم، نه، بقیه نیستند خودم هستم که خودم را نادیده می گیرم. کسی تا این حد از من انتظار نداشته است من خودم خواسته ام تا این حد پیش بروم. حالا شاکی ام که من مایه گذاشته ام و بقیه آنقدر برایم نگذاشته اند. شاید من زیاده از حد بخشیده ام. من خودم از تعادل خارج شده ام. سخت است ببخشی بگویی بیدریغ است در قبالش هیچ نمی خواهم. من که نمی توانم ادعا کنم. شاید بعضی وقتها حرفش را هم بزنم اما اعتراف می کنم اینطور نیست. خوب است این را هم ببینم که کجاهاست که خودم از تعادل خارج می شوم.. قصه خیلی دراز است.. همان یکی بود یکی نبود و همان کلاغی که هیچوقت به خانه اش نمی رسید..
بچه که بودم عاشق اتاقهای پرجمعیت بودم و لحافهای گسترده کنار هم روی قالی . میزهای انباشته از خواراکیها،
تنگهای شربت، کاسه های پر از دانه های انار، ظرفهای شله زرد لذیذی که مادر درست می کرد.
چه کیفی داشت وقتی هزاران بوی گیج کننده به هوا بر می خاست. عطر زعفران روی برنج گرم و زیره و گلاب و پیازهای برشته.
با صدای ملایم تار دایی کوچیکه و زمزمه های شیرین خاله آذر خوابم می برد و خوابم سبکتر از پرواز بادبادکی بازیگوش بود . . .
........................................................................................................
دوباره دلم هوای کودکیهایم را کرده....
دلت آمد ... نبینی این غزالِ رمیدهِ سر در کمند را ... این همه وقت؟
گزارش برنامه صعود به قله آلاشگاه به ارتفاع 3230 متر از روستای سنج واقع در منطقه البرز غربی
تاریخ اجراء: 12/2/1393
امروز روز بسیار خوبی است، بعداً می گویم چرا. از ابتدا بگویم من دلم می خواهد گزارشم را طوری ارائه دهم که انگار همین الان لحظه به لحظه در این سفر هستیم. اگر تاریخ اجرا به معنای قراردادی اش را بخواهید این برنامه در 12 اردیبهشت 1393 که مصادف با روز معلم بود اجرا شد. روزهای خدا هیچ تفاوتی باهم ندارند چه بگویم الان، چه دو روز پیش. به هر حال اگر بر من خرده نمی گیرید فرض کنید امروز همان روزی است که ما برای صعود به آلاشگاه رفته بودیم.
من روزم را با لبخند شروع کردم و دلم می خواهد شما هم روزتان را با لبخند شروع کنید. این یکی از آن دلایلی است که گفتم امروز روز بسیار خوبی است چون ما دوباره زنده هستیم و می توانیم انتخاب کنیم که لبخند بزنیم. الان ساعت 5:30 صبح است که از مبداء حرکت، چهارراه طالقانی کرج با یک دستگاه middle bus و تعدادی ماشین شخصی به راه می افتیم. 20 دقیقه بعد هم چند نفر دیگر از دوستان را سوار می کنیم و ساعت 6:20 دقیقه در جاده کوهستانی برغان هستیم. فرصت دیدن دوباره مناظر کوه های دوردست، با چند لکه ابر که تشعشع خورشید در حال طلوع را رنگارنگ کرده، این هم یکی دیگر از دلایلی است که گفتم امروز روز بسیار خوبی است. ساعت 6:40 دقیقه بامداد روستای کهنسال و زیبای برغان را پشت سر گذاشته و دوباره در جاده کوهستانی اوج می گیریم. در مسیر راه روستای سرسبز وام کوه را پشت سر گذاشته و راه را به سمت سُرهه ادامه می دهیم دوباره دره ای سرسبز با آسمانی که ابرهایش هر دم نقش و نگاری یکه بر آن می زنند. 7:15 بامداد روستای سنج هستیم. از وسایل نقلیه پیاده شده و مسیر را با پای پیاده شروع می کنیم.
جهت حرکت ما به سمت شمال شرق از پاکوب کنار رودخانه است. در طول مسیر جایی رودخانه دوشاخه می شود که شاخه شرقی به رودخانه ای که در دُروان جاری است می ریزد. ما مسیر را در امتداد شاخه دیگر رود که به سمت شمال شرق می رود ادامه می دهیم. ساعت 7:40 دقیقه بامداد توقف کوتاهی داریم. سرپرست راهنما، جلودار و عقب داران گروه را معرفی می کند. در ضمن معارفه بسیار کوتاهی هم انجام می گیرد.
اگر یادم رفت لبخند بزنم گل قاصد آن را به یادم خواهد آورد.
ساعت 9:25 دقیقه بامداد است برای صبحانه توقفی داریم و سپس مسیر را ادامه می دهیم. پس از عبور از پاکوبی پرپیچ و خم ساعت 10:40 دقیقه به گوسفندسرا می رسیم.
اینجا گویی قطعه ای ازبهشت است با خرمن گل های بنفش و زرد و سفید که با رنگ سبز هارمونی بی نظیری ایجاد کرده است. صدای رود هم که به آن اضافه گردد دیوانه کننده است. هزینه اش به جان خریدن سختی مسیر است تا اینجا. عده ای تصمیم می گیرند همان جا استراحت کرده سبزی بچینند و از طبیعت اطراف لذت ببرند. عده ای دیگر هم که بیشتر تب و تاب به قله رسیدن دارند ساعت 10:45 دقیقه بامداد راهی قله می شوند. آنها از یال سمت شرق رودخانه از شیب تندی بالا می روند و ظاهراً در ساعت 13 بعد از ظهر قله را به سلامت صعود می کنند. اما حالا برگردیم به گوسفندسرا،
ساعت 13 بعد از ظهر ناهار را صرف می کنیم و با دیدن نفرات اولی که از قله در حال سرازیر شدن هستند کم کم ما هم راهی مسیر بازگشت می شویم.
ساعت 14:55 دقیقه بعد از ظهر نزدیک به محلی که صبحانه را صرف کرده بودیم توقف دوباره ای برای ناهار داریم.
سپس مسیر را ادامه داده یک ربع به شش بعد از ظهر روستای سنج هستیم. سوار وسایل نقلیه شده و به خاطر ترافیک سنگین مسیر 8:30 دقیقه شب به کرج می رسیم.
اعضای شرکت کننده عبارت بودند از فرزین مهرانی: سرپرست، مرتضی جعفری: راهنما، غلامعلی برازنده: جلودار، علیرضا اصفهانی: عقبدار و بقیه دوستان شاه ابراهیمی، خاله صباح، امیرلطفی نژاد، رضاقلی زاده، قادری، فریبا محمدی، یداللهی، ریگی، بختیاری، سعدآبادی، سیفی، جعفرزاده، نیاپور، شهرام آبسالان، پیمان قربانخانی، درستکار، اسحاقی، فاطمه دادجو، اصغری، خالوباقری و مهمانان برنامه.
تعداد افراد شرکت کننده: 37 نفر
جا دارد از علیرضا اصفهانی، امیرلطفی نژاد، درستکار و مرتضی جعفری به خاطر حمایت هایشان از تیم طی مسیر تشکر و قدردانی کرد.
عکس و گزارش: غزال حشمت منش
تاریخ اجراء: جمعه 23 خرداد 1393
سرپرستی، عکس و گزارش: غزال حشمت منش
تعداد افراد شرکت کننده: 16 نفر
باز هم روزی دیگر و موهبتی دیگر...
سپاس می گویم این بار یکی از عوامل تعیین کننده در صعود به قله پهنه سار هستم، که شاید شش سال پیش، بدون حمایت دوستان قادر به انجامش نبودم و برخود می بالم مسئولیت سرپرستی صعود به این قله را بر عهده دارم. طبق برنامه از پیش تعیین شده، مقرر شده بود صعود از طریق روستای چاران به راهنمایی آقای رحیم قره داغی صورت گیرد که متاسفانه ایشان در موعد مقرر در مبدإ حرکت نتوانستند حضور پیدا کنند. با توجه به تجربه صعود از مسیر روستای خور، ارزیابی اعضای تیم و تجهیزات، تصمیم گرفتم صعود از مسیر روستای خور و از مسیر آبشار خور انجام گیرد. آقا رحیم با تلاش فراوان خود را به روستای چاران رسانده بود و پس از اینکه، بعد از تماس های مکرر ، توانستیم با ایشان ارتباط برقرار کنیم، قرار شد ایشان از مسیر چاران صعود کرده و در قله به تیم بپیوندند. در مسیر یال اصلی به سمت قله، آقا رحیم را از دور می دیدیم که از یال جنوب غربی قله (مسیر چاران) در حال صعود بودند. دیدن ایشان انرژی دوباره ای به تیم می داد.
حال برگردیم به زمانبندی حرکت تیم و گزارش جزء به جزء برنامه، به همراه عکس..
ساعت 5:35 دقیقه بامداد از میدان کرج- روبروی مسجد جامع توسط مینی بوس آقای رنجی حرکت را آغاز کرده، سه راه عظیمیه آقایان شاه ابراهیمی و احمدی به تیم ملحق می شوند.
ساعت 7 بامداد به روستای خور می رسیم و بعد از عبور از باغ های روستا در مسیر آبشار خور هستیم.
این مسیر در فصل بهار دارای تنوع بی نظیری از گلها و گیاهان وحشی است. بسیاری از این گیاهان دارای خواص درمانی هستند من جمله انواع آویشن کوهی، که منبع غنی از آهن است، بابونه که از ضددردهای عصبی محسوب می شود و در زمان ابن سینا جهت التیام زخم دهان به کار می رفته، بومادران، گل حسرت و گزنه، که به نقل از کتاب دارو و درمان گیاهی دکتر رجحان خاصیت ضد سرطانی دارند. همچنین نسترن و رزهای وحشی، شقایق وحشی، زنبق وحشی (گونه نادری که در حال انقراض است و طی مسیر فقط یک نمونه از آن را دیدیم که در عکس ها موجود است)، شیرسگ که در درمان میخچه به کار می رود و از تماس مستقیم آن با دست بایستی اجنتاب کرد، پونه و نعناع کوهی و گیاهان دیگر که نیاز است تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت گیرد.
زنبق وحشی
شیرسگ
حالا بر می گردیم آبشار خور..
ساعت 7:45 دقیقه بامداد است، به مدت 45 دقیقه صبحانه را صرف کرده و ساعت 8:30 بامداد از یال شمالی منتهی به آبشار خور بالا رفته و پس از پایین آمدن از آن دوباره از مسیر سنگی کوتاهی بالا می رویم و سپس از مسیر پاکوب به بالای آبشار می رسیم. ما دقیقاً یال بالای آبشار را برای صعود انتخاب می کنیم. در همین جا مسیر دیگری نیز وجود دارد که از بالای پیست اسکی خور عبور کرده و منتهی به قله می شود که ما هنگام برگشت از مسیر دوم اقدام به بازگشت می کنیم.
حال، ادامه عکسهای صعود از یال بالای آبشار یا بعبارتی یال غربی منتهی به قله..
ساعت 12:30 دقیقه ظهر، اعضای تیم بر فراز قله..
از سمت راست ردیف بالا، ریگی، نیاستی، تحویلدار، قره داغی، رشیدی، شاه ابراهیمی، قادری، دایی زاده، دادجو، طاری وردی، خدابخشی
و ردیف دوم از سمت راست مؤمنی و مهرانی
و من هم که پشت دوربین هستم..
و این عکس هم با حضور آقای احمدی و من در ردیف دوم که در عکس قبلی نبودیم و آقای طاری وردی در ردیف اول از سمت چپ که در عکس قبلی واضح نبود..
قله پهنه سار مسیرهای صعود مختلفی دارد و کوهنوردان تهرانی اغلب از مسیر آبشار سنگان که در دسترس تر است اقدام به صعود می کنند. مسیر دیگر از وردآورد از طریق روستای وردیج است که از یال منتهی به شرق قله صعود می شود، همچنین مسیر چاران که طولانی تر از مسیر آبشار خور بوده اما شیب کمتری دارد. از طریق روستای کندر نیز یک مسیر صعود وجود دارد. مسیر دیگری هم از روستای خور هست که همان طور که پیشتر گفتم از طریق حرکت در راستای پیست اسکی خور قابل اجرا است. علی رغم زیبایی منحصر بفرد تمامی مسیرهای صعود به این قله، مسیر آبشار خور دارای غنی ترین پوشش گیاهی است.
پس از صرف ناهار در اینجا ساعت 4 بعد از ظهر به راه افتاده، ساعت 5 به روستای خور رسیده و ساعت 6 عصر در میدان کرج هستیم.
لیست اعضای تیم:
قره داغی (راهنما)، شاه ابراهیمی، مهرانی (جلودار)، ریگی، دادجو، احمدی، تحویلدار، دایی زاده، قادری، تیم سه نفره عقبداران (صدوقی، رشیدی و مؤمنی)، نیاستی، طاری وردی، خدابخشی و حشمت منش (سرپرست)
لیست هزینه ها:
صد و سی هزار تومان بابت مینی بوس
ده هزار تومان بابت ورودی روستای خور
سی و شش هزار تومان بابت بستنی
بیست هزار تومان بابت کمک به گروه
که با تقسیم کل هزینه های انجام شده هزینه هر نفر مبلغ چهارده هزار تومان شد.
منابع مورد استفاده در خصوص گیاهان دارویی:
دارو و درمان گیاهی تألیف دکتر محمد صادق رجحان انتشارات علوی پاییز 1389.
داروخانه در خانه تألیف دکتر کامبیز راد و شهرزاد قاسمی نژاد انتشارات پل با همکاری نشر خلاق 1379.
گفتا تو از کجایی، کآشفته مینمایی
گفتم منم غریبی، از شهر آشنایی
گفتا سَرِ چه داری، کز سِرّ خبر نداری
گفتم بر آستانت، دارم سر گدایی
گفتا کدام مرغی، کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی، از باغ بینوایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم که خرمنِ گل، در بزم دلربایی
گفتا من آن تُرَنجم، کاندر جهان نگنجم
گفتم بِه از ترنجی، لیکن بدست نایی
((خواجوی کرمانی))
عهد کرده بودم وقتی شادتر بودم بیایم و بنویسم
زندگی همه رنگش زیباست هم تلخی اش، هم شیرینی اش
تا تلخی ها را نچشیده باشی لذت شیرینی ها معنایی ندارد..
امده ام همین لحظه این عهد را وفا کنم..
حالا که صدای لطیف نم نم باران را می شنوم
حالا که بوی طراوت و تازگی را حس می کنم
وقتش است که بگویم سپاس سپاس سپاس
به خاطر تمامی موهبت هایی که در زندگی ام است..
اگر با ذهن محدودم ورای رویدادها را نمی بینم
رویدادهایی که شکوه و ناله و افغانم را به گوش آسمان ها می رسانند
غافل از اینکه سپری که شدند
پس از سالها مصلحتم را در همان ها می بینم..
حکمتی که ورای خود داشتند
شاید حتی جزء بسیار کوچکی از آن حکمت را..
در زیر قسمت هایی از ترجمه کتاب هفت سال در تبت نوشته هانریش هارر را با ترجمه غزال حشمت منش می خوانید. انتشارات افراز این کتاب را در نمایشگاه بین المللی کتاب سال 1394 عرضه خواهد کرد.
به مدت دو روز تمام، منظره یخچالها را تماشا میکردیم. به عنوان کوهنورد بیشتر از قله مقدس، مجذوب گرلاماندهاتای با شکوه شده بودیم که تصویر آن در آبهای دریاچه ماناساروار[1] منعکس میشد . چادرهایمان را در ساحل دریاچه برپا کردیم و از دیدن تصویر بسیار زیبا و وصف ناشدنی این کوه عظیم که انگار از داخل دریاچه سر برآورده بود لذت میبردیم. اینجا به راستی یکی از دوستداشتنی ترین مکانها روی زمین است. این دریاچه، دریاچه ای مقدس به شمار میرود، و اطراف آن معابد کوچک بیشماری است که زوار در آنها اقامت میکنند و مراسم مذهبیشان را به جا می آورند. بسیاری از زوار با دست، و روی زانو به داخل این دریاچه می روند، و کوزه هایی از این آب مقدس به خانه هایشان حمل میکنند. هر زائری در آبهای بسیار سرد این دریاچه استحمام میکند.
در ظاهر ِ ما دیگر هیچ نشانی از برتری اروپایی یافت نمیشد. مانند عشایر زندگی می کردیم. در طول سه ماه گذشته اساسا ً در هوای آزاد خوابیده بودیم و استانداردهای آسایش ما از استانداردهای جمعیت محلی پایینتر بود. شرایط جوّی هرطور که بود، در هوای آزاد چادرمان را برپا میکردیم، غذایمان را می پختیم و آتشمان را درست می کردیم، درحالیکه عشایر می توانستند در چادرهای سنگینشان پناه بگیرند و احساس گرما کنند. گرچه به نظر میرسید که جایگاه ما در جهان تنزل پیدا کرده، اما از هوش ما کم نشده بود و ذهنمان دائم در حال فعالیت بود. اروپاییانِ بسیار کمی در این مناطق بوده اند وما میدانستیم هرچه که میبینیم، بعدها ارزش خواهد داشت. درتمام مدت فکر میکردیم که بالاخره باید به تمدن بازگردیم. خطرات و کشمکشهای معمول، ما را به صورت زنجیری نزدیک و ناگسستنی به هم مربوط کرده بود. هرکداممان نقاط ضعف و قوت دیگری را میدانست و بنابراین در مواقع کاستی میتوانستیم به یکدیگر کمک کنیم.
همانطور که از مسیرهای کم ارتفاع میگذشتیم به سرچشمه براهماپوترا رسیدیم، که تبتی ها آن را تسانگپو[2]می نامیدند. این منطقه فقط از لحاظ مذهبی برای زوار آسیایی شاخص نیست، بلکه از لحاظ جغرافیایی نیز بسیار جالب توجه است، زیرا اینجا سرچشمه ایندوس، ساتلج، کاکسنالی[3]و براهماپوترا میباشد. برای تبتی ها که عادت دارند حس مذهبی سمبولیکی به تمام نامها بدهند، نام این رودخانه ها مرتبط با حیوانات مقدس از جمله شیر، فیل، طاووس و اسب است. در خلال شب بعدی از کنار تسانگپو به راهمان ادامه دادیم. این رودخانه که توسط چشمه های بسیار که نزدیک هیمالیا هستند، تغذیه میشود، تمام مدت بزرگتر میشود و هرچه بزرگتر می شود چشمه هایش آرامش بخش تر میشوند. در این زمان هوا بسیار متغیر شد. در دقایقی ممکن بود یک نفر به طور متوالی یخ بزند و یا در آفتاب بسوزد. رگبار، تگرگ، باران و هوای آفتابی ممکن بود به سرعت، یکی پس از دیگری اتفاق بیفتد. یک روز صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم چادرمان زیر برف مدفون شده، که چند ساعت بعد تمامش در آفتاب سوزان ذوب شد. لباسهای اروپایی ما مناسب این تغییرات مستمر جوّی نبود، و ما به لباسهای گشاد تبتی ها با پوست گوسفند، که کاربردی بود، و دور کمر را میگرفت و با آستینهای بلند گشاد که جای دستکش را میگرفت، قبطه میخوردیم.
هیچوقت روز بعد را به خاطر زیباترین اتفاقی که برایم افتاد، فراموش نمیکنم. همانطور که به جلو میرفتیم، پس از مدتی، برجکهای طلایی درخشان یک معبد از دور پیدا شدند. در بالای آنها، که باعظمت زیر نور خورشید صبحگاهی میدرخشیدند، دیواره های عظیم یخی قرار داشتند. بالاخره کم کم فهمیدیم که ما نظاره گر سه غول؛ دائولاگیری، آناپورنا و ماناسلو هستیم. همانطور که ترادان و برجهای تزئینی معبدش در انتهای دشت قرار داشتند، ساعتها از دیدن منظره این کوه های مرتفع لذت میبردیم. حتی واردشدن به آبهای بسیار سرد تساچو[4]هم از شور و اشتیاق ما نکاست.
غروب بود که وارد ترادان شدیم.در آخرین اشعه های غروب آفتاب، معبد قرمز با سقف طلایی اش به قصری خیالی در دامنه کوه شبیه بود. ساکنین، خانه های گلی خود را، پشت تپه ساخته بودند تا از باد در امان بمانند. تمام ساکنین را میدیدیم که جمع شده بودند و ساکت انتظارمان را میکشیدند. ما را به خانه ای بردند که از قبل برای ما تدارک دیده بودند. هنوز بارهایمان را زمین نگذاشته بودیم که چندین خدمتکار آمدند و بسیار مؤدبانه دعوت کردند که پیش اربابهایشان برویم. سرشار از امید و آرزو به دنبال آنها به سمت خانه دو مقام عالیرتبه رفتیم.
از میان خدمتکاران که چیزهایی را پچ پچ کنان می گفتند، رد شدیم. وارد اتاقی خوش اندازه شدیم. آنجا روی بلندترین صندلی، کاهنی خندان و چاق و کنارش هم، به همان اندازه بالا، همکار سکولارش نشسته بودند؛ کمی پایینتر یک کاهن که مأموری از گیابانک بود و یک بازرگان هم از نپال نشسته بودند. بازرگان کمی انگلیسی بلد بود و آنجا نقش مترجم را داشت. آنها نیمکتی به همراه متکا آماده کرده بودند و ما مجبور نبودیم چهارزانو مثل تبتی ها روی زمین بنشینیم. با چای و کیک از ما پذیرایی کردند و پرسش را به بعد موکول کردند. بالاخره از ما خواستند که مجوز سفرمان را به آنها نشان دهیم. این برگه دست به دست گشت و توسط تمامی حاضرین به دقت مطالعه شد. سکوت سنگینی همه جا را فراگرفت. دو مقام کم کم شک و شبهه خود را بروز دادند. آیا ما واقعا ً آلمانی بودیم؟ کمتر احتمال داشت که ما زندانیان فراری جنگ باشیم و بیشتر محتمل بود که انگلیسی یا روسی باشیم. از ما خواستند که کوله مان را که باز بود و وسایلش روی زمین پخش بود، بیاوریم و سپس آن را به دقت بررسی کردند. نگرانی اصلی شان این بود که شاید اسلحه یا دستگاه فرستنده داشته باشیم و خیلی سخت بود که آنها را متقاعد کنیم که هیچکدام از آنها را نداریم. کتاب گرامر تبتی و کتاب تاریخ بود که باعث بدگمانی آنها شده بود.
در مجوز سفر ما قید شده بود که ما قصد داریم به نپال برویم. این موضوع احتمالا ً پرسشگران ما را راضی کرد و آنها قول دادند به هر شکل ممکن به ما کمک کنند. گفتند که صبح روز بعد میتوانیم سفرمان را شروع کنیم و با عبور از مسیر کورلا[5]دو روز بعد در نپال خواهیم بود. این همه آنچه که ما میخواستیم نبود. تمایل داشتیم به هر قیمتی که شده در تبت بمانیم و از این تصمیم قاطعانه، به این راحتی نمیخواستیم صرفنظر کنیم. به زور بیطرفی تبت، عاجزانه التماس کردیم که ما را به عنوان پناهنده بپذیرند و موقعیت تبت را با موقعیت سوئیس مقایسه کردیم. مسئولین گرچه با احترام، ولی سرسختانه، روی شرایطی که در مجوز سفر ما قید شده بود، پافشاری میکردند. با وجود اینکه در طول چند ماه سفر در تبت، با ذهنیت آسیایی بهتر آشنا شده بودیم میدانستیم که تغییر رویه آنها در مدت کوتاه خلاف قانون خواهد بود. سرانجام باقیمانده بحث به سکوتی کامل مبدل شد. همه استکانهای تمام نشدنی چای را نوشیدیم و میزبانان با فروتنی اعلام کردند آنها این سفر را به خاطر گرفتن مالیات انجام میدهند و رده ای که در لهاسا دارند به اندازه مقامشان در ترادان عالیرتبه نیست. آنها با بیست خدمتکار و تعداد زیادی حیوان باربر سفر می کردند، که ممکن بود خیال شود آنها حداقل وزیر باشند.
قبل از اینکه آنجا را ترک کنیم به وضوح اعلام کردیم که مایلیم چند روز دیگر هم در ترادان بمانیم. روز بعد وقت ناهار یک خدمتکار دعوتنامه ای از بانپوس[6] - نامی که تمام افراد عالیرتبه در تبت به آن خوانده میشوند – هنگام صرف ناهار برای ما آورد. غذایی عالی از رشته ژاپنی خوردیم و به گمان من به نظر آنها رسیده بود که ما دچار سوءتغذیه هستیم، به دلیل حجم زیادی از غذا که در ظرفهای ما می انباشتند. شیوه غذاخوردنشان با چوبهای چینی ما را بسیار متعجب کرده بود و تعجمان بیشتر شد وقتیکه دیدیم که برنج را دانه دانه با این چوبها برمیدارند. تعجب دوجانبه باعث ایجاد فضایی دوستانه و خنده هایی از ته دل شد. در پایان غذا، با آبجو پذیرایی شد که به شور و حرارت جمع افزود. حواسم بود که کاهنان از آن ننوشیدند.
کم کم صحبت به سمت مشکلات ما کشیده شد، و شنیدیم که مقامات تصمیم گرفته اند نامه ای به دولت مرکزی در لهاسا بفرستند و درباره درخواست ما برای اجازه ماندن در تبت تبادل نظر کنند. از ما خواستند که نامه ای به زبان انگلیسی بنویسیم و میخواستند آن را به نامه خودشان ضمیمه کنند. درجا خواسته شان را انجام دادیم، و نامه ما در همان لحظه به نامه رسمی که خودشان از قبل آماده کرده بودند، ضمیمه شد. نامه طی مراسمی مهروموم و به قاصدی که همان لحظه به سمت لهاسا میرفت، سپرده شد.
ما علت اینقدر مهمان نوازی را نمیتوانستیم درک کنیم و قاعدتا ً اجازه داشتیم تا زمانیکه نامه ای از لهاسا برسد در ترادان بمانیم. موضوع ما با مقام مسئول رده پایینتر به نتیجه ای نرسید و از ما خواستند که تقاضای شفاهی اقامت در ترادان را به صورت درخواستی کتبی بنویسیم. این کار را انجام دادیم. پس از مدتی طولانی به اتاقهایمان برگشتیم و خشنود از اینکه تمام کارها به خوبی پیش میرفت. هنوز به طور کامل نرسیده بودیم که دسته ای از خدمتکاران با بار سنگینی که به سختی میتوانستند حمل کنند، وارد شدند. برای ما کیسه هایی از آرد، برنج و تسامپا به همراه چهارشقه گوشت گوسفند آوردند. نمیدانستیم که این هدایا از طرف کیست تا اینکه شهردار که همراه خدمتکاران بود، آمد و توضیح داد که دو مقام مسئول آنها را فرستاده اند. زمانیکه خواستیم از او تشکر کنیم اصلا ً نپذیرفت و هیچکس حاضر نبود بپذیرد که این سخاوت توسط او انجام شده است. زمانیکه از آنها جدا میشدیم، تبتی های بی قیدوبند چیزی گفتند که واقعا ً به درد من خورد. شتابزدگی اروپاییها در تبت هیچ جایگاهی ندارد. اگر تمایل داشتیم به هدفمان برسیم باید شکیبایی را یاد میگرفتیم .
همانطوری که سه نفرمان تنها در خانه نشسته بودیم و به تمام هدایا نگاه میکردیم، باورمان نمیشد به این شکل شانس به ما رو کرده باشد. درخواست ما برای اقامت در تبت به سمت لهاسا در راه بود و ما اکنون به اندازه ی کافی آذوقه داشتیم که برای سه ماه کافی باشد. سقف ضخیمی به جای چادر نازکمان به عنوان پناهگاه داشتیم و یک زن که خدمتکار ما بود، افسوس که نه جوان بود و نه زیبا؛ آتش درست میکرد و آب میآورد. خیلی افسوس میخوردیم از این بابت که چیز باارزشی که بتوانیم برای بامپو به خاطر قدردانی از هدایایش بفرستیم، نداشتیم جز کمی دارو، اما امیدوار بودیم زمانی دست دهد تا به شکلی از او تشکر کنیم. در اینجا مثل گارتوک، موقعیتی بود که فروتنی افراد برجسته لهاسا را ببینیم، که سر چارلز بل[7]در ستایشش در کتابی که از او خوانده بودم بسیار نوشته بود.
مسابقات چهارگانه برگزار میشود:
آمادگی جسمانی، سنگنوردی، دوچرخهسواری و دوی کوهستان
اولین دوره مسابقات چهارگانه گروه کوهنوردی همت شمیران در دو بخش آقایان و بانوان برگزار میشود. مسابقات شامل چهار بخش آمادگی جسمانی، سنگنوردی، دوچرخهسواری کوهستان و کوهپیمایی سرعتی بوده و در پاییز ۹۳ اجرا خواهد شد.
زمان برگزاری: ۲۳ آبان ۹۳
مهلت ثبت نام: ۱۰ آبان ۹۳
سرپرست مسابقات: وحید حاجحسینی
شرکت در مسابقات برای عموم آزاد میباشد. از تمامی علاقمندان دعوت میشود در این مسابقات حضور به هم رسانند.
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره ۰۹۱۲۷۳۸۸۰۰۲ محمد مرتضویتماس بگیرید.
منبع: پایگاه خبری همت شمیران
به نقل از سایت انجمن کوهنوردان ایران
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد
مولوی (دیوان شمس)
Image Source: www.theatlantic.com
سالها پیش وقتی هنوز کم سن و سال بودم به بچه های نوجوون زبان درس می دادم..
یکبار توی کلاس مشغول نوشتن بودم روی تخته وایت بورد.. سایه شون رو روی تخته می دیدم که دارن پشت سر من ادا و شکلک درمیارن.. بهشون گفتم فکر نکنید من متوجه نمیشم چکار میکنید.... یکی شون گفت: وای بچه ها مراقب باشین خانم پشت شیشه های عینکش آینه بغل داره ها...
یه بارم یکی از همین بچه ها بعد از کلاس تعقیبم کرده بود ببینه خونه من کجاست.. اصلا متوجه نشده بودم تا اینکه بعدها برادرزاده ام گفت : عمه به من گفته من میدونم خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ تو کجاست.. بعد از کلاس رفتم دنبال خانم.. بعدا فهمیدم تازه خانم عمه توه..
این بچه ها رو اگر الان ببینم هیچکدوم رو نمیشناسم..
چند وقته پیش یکی شون توی خیابون اومد گفت من همونیم که یه بار دندونم درد میکرد نمیتونستم حرف بزنم هردفعه سوال می پرسیدید اصرار داشتم جواب بدم روی کاغذ مینوشتم الان لیسانسم رو گرفتم دارم خودم رو برای کنکور فوق لیسانس آماده میکنم...
تک و توک رو هم توی کتابخونه عمومی می بینم..
گاهی یک خاطره محو بهم میگه این همین نبود که بعدها کلی به من گله کرد چرا نمره من رو انقدر کم دادی چون دیگه مامانم منو کلاس زبان ننوشت گفت تو درس نمی خونی..
معلم بودن رسالت سنگینیه
بعضی مادرها میگفتن.. دختر من دقت میکنه دقیقا شما چطور لباس می پوشی چطور حرف میزنی دقیقا رفتار شما رو تقلید کنه.. من که هیچوقت کامل نبودم و نیستم..
اما الگوی دیگران بودن شوخی بردار نیست..
امشب حس کردم باید این خاطرات رو ثبت کنم.. هرچه که می نویسم.. بیشتر به ذهنم میاد اما فعلا تا همین جا کافیه..
تکرار خاطر دوست دل را قرار بخشد
ورنه عبث مروریست تکرار زندگانی
دعوت به همایش روز جهانی کوهستان و مراسم نخستین دورهی جشنوارهی کوهنوشتهها از کوهنوردان و دوستداران محیطهای کوهستانی دعوت میشود در همایش روز جهانی کوهستان (11 دسامبر/ 20 آذر) شرکت کنند. این همایش با همکاری فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی، انجمن کوهنوردان ایران، بنیادمحمدیفر، هیات کوهنوردی و صعودهای ورزشی استان تهران، و انجمن حفظ محیط کوهستان در روز پنجشنبه 20 آذر از ساعت 17 تا 20 برگزار خواهد شد. روز جهانی کوهستان را فرصتی میدانیم برای دیدار با پیشکسوتان و فعالان عرصهی کوهنوردی، و تجدید پیمان برای حفاظت از میراث کوهستانی کشورمان. برنامهها: * آشنایی با موضوع امسال روز جهانی کوهستان * سخنرانی محمد درویش، مدیر کل آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست * معرفی برگزیدگان جشنوارهی کوهنوشتهها (کتابها و مقالههای برگزیده در زمینهی کوهنوردی و حفاظت کوهستان) * پذیرایی و گفتگو نشانی: تهران- خیابان انقلاب، جنب خیابان بهار، سالن اسوه
به نقل از سایت انجمن کوهنوردان ایران
گزارش «کوه نامه»همراه با تصویر را نیز اینجا بخوانید
«جشنوارهی کوهنوشتهها» در راستای هدفهای بنیاد محمدیفر و انجمن کوهنوردان ایران برگزار میشود. دست اندر کاران جشنواره امیدوارند که بتوانند با معرفی نوشتارهایی که در آموزش کوهنوردی، و در حفاظت از محیط زیست کوهستان موثر بودهاند، مشوق همهی کسانی باشند که در این راه قلم میزنند. در مورد گزینش آثار یادآور میشود که در این جشنواره، "آثار برتر" معرفی نمیشود و قرار نیست که این رویداد صورت مسابقه بیابد، بلکه فقط چند اثر برگزیدهو تقدیرمیشوند تا به نوعی یک سپاسگزاری از همهی کسانی صورت گیرد که در راه ارتقای کوهنوردی و حفاظت از کوهها قلم میزنند.
نخستین دورهی این جشنواره، در ۲۰ آذر ماه ۱۳۹۳ همزمان با «روز جهانی کوهستان»برگزار شد و از این پس هر دو سال یکبار برگزار خواهد شد.
هیات داوراناین دوره را افراد زیر تشکیل دادند:
اردشیر منصوری؛ متولد ۱۳۴۴ . دانشآموختهی"فلسفهی علم"، کارشناس فرهنگی، مدرس، ویراستار، رییس مرکز آموزش و توسعه فرهنگی دانشگاه تهران. در زمینههای فلسفهی عمومی، معرفتشناسی، منطق، تفکر انتقادی، و متون ادبی و عرفانی پژوهش و تدریس کرده است. کارگاههای پرشماری را در زمینهی مهارتهای زندگی تحصیلی و کار، ارتباط مؤثر، اصول نگارش و ویرایش، اخلاق حرفهای، و اوقات فراغت، و همچنین در زمینهی فلسفهی کوهنوردی، اخلاق کوهنوردی، انسان و محیط زیست، جهتیابی، اصول بقا، کمکهای اولیه، کمپینگ، تغذیه در کوهنوردی، اصول برنامهریزی و سرپرستی، و ... مدیریت و برگزار کرده است. در این سازمانهای غیردولتی عضویت دارد: گروه کوهنوردی دانش تهران،انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری، مؤسسهی رحمان (آسیبهای اجتماعی).
حسن نیکمنش؛ متولد ۱۳۳۳در شهر اهر. کوهنوردی را از ۱۸ سالگی شروع کرده و اکنون مسوول امور فرهنگی هیات کوهنوردی شهر مرند است. در رشتههای زبان انگلیسی و حقوق قضایی تحصیل کرده، و به ادبیات و روانشناسی نیز علاقمند است و در این رشتهها مطالعاتی دارد. مقالهها و شعرهای پرشماری در زمینهی کوهنوردی و کوهستان نوشته است.
رضا خوشدل؛ متولد ۱۳۵۱ در شهر مشهد. از نوجوانی کوهنوردی کرده و مربی رشتههای سنگنوردی، یخنوردی، و کوهپیمایی است. دهها صعود روی دیوارههای بلند ایران داشته و از جمله، چند مسیر نو روی دیوارههای منطقهی علمکوه گشوده است. پژوهشهای زیادی روی انتشارات کوهنوردی دارد و مجموعهی ارزشمندی از این نشریهها را گردآوری کرده است. گزارشها و مقالههای بسیاری نوشته و کتابی با عنوان کتابشناسی کوهنوردی و غارنوردی و کویرنوردیتالیف کرده است.
هیات داوران، از مشاورههای شکور لطفی و محمد نوریکه از کوهنوردان باسابقه و فعالان فرهنگی این عرصه هستند، نیز برخوردار بودهاند.
××××××××
جشنواره، در روز بیستم آذر ۱۳۹۳ در تهران، سالن اسوه (خیابان انقلاب، نبش خیابان بهار) برگزار شد. از سال ۲۰۰۲ سازمان ملل متحد، ۱۱ دسامبر (بیستم یا بیست و یکم آذر) را به عنوان روز جهانی کوهستان (International Mountain Day) نامگذاری کرده و انجمن کوهنوردان ایران از سال ۱۳۸۴
همه ساله با همکاری باشگاههای ورزشی و فرهنگی مختلف، همایشها و صعودها و برنامههای پاکسازی کوهستان، و همچنین کارهای رسانهای چندی به این مناسبت به انجام رسانده است. انجمن، این روز را روز «تجدید پیمان کوهنوردان برای حفاظت از کوهستانها» میداند. در عین حال، این روز، همیشه فرصتی بوده است برای دیدارهای دوستانه و تلاش برای تعمیق سرمایهی اجتماعی از این رهگذر.
در همایش امسال، داود محمدیفر (پایهگذار بنیاد محمدیفر)، محمد درویش (کنشگر محیط زیست، مدیر کل دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست)، عبدالله اشتری (مدیر عامل انجمن حفظ محیط کوهستان و مشاور محیط زیستی هیات کوهنوردی استان تهران)، سرج ناکوزی (نمایندهی سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد در ایران)، عباس ثابتیان (رییس هیات مدیرهی انجمن کوهنوردان ایران)، عباس محمدی (مدیر گروه دیدهبان کوهستان انجمن کوهنوردان)، حسین رضایی (مسوول روابط عمومی فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی)، و سلام اسماعیلسرخ (کوهنویس و رییس هیات کوهنوردی دیواندره) به ایراد سخنرانیهای کوتاه و بیان نظر پرداختند.بیانیهی هیات داوران جشنواره را نیز رضا خوشدل خواند.
به برگزیدگان بخش کتاب، تندیس و لوح و جایزهی نقدی (ده میلیون ریال)؛ به برگزیدگان بخش مقاله، لوح و جایزهی نقدی (چهار میلیون ریال)؛ و به تقدیرشدگان، لوح تقدیر داده شد.
حدود یک ساعت از مراسم هم به پذیرایی و گفتگوی آزاد شرکت کنندگان در همایش اختصاص داشت.
*********
سپاسگزاری
هیات امنای بنیاد محمدیفر، هیات مدیرهی انجمن کوهنوردان ایران، و دیگر برنامهریزان این رویداد لازم میدانند از فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی، هیات کوهنوردی و صعودهای ورزشی استان تهران، انجمن حفظ محیط کوهستان، و دفتر نمایندگی سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد در ایران که با نظرات و اطلاعرسانی و راهنماییهای خود در برگزاری همایش روز جهانی کوهستان مشارکت داشتهاند، سپاسگزاری کنند. همچنین قدردانی صمیمانهی خود را از آقای محمد درویش مدیرکل دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست به خاطر حضور در همایش و ایراد سخنرانی ارزنده اعلام میدارد.
هیات امنای بنیاد محمدیفر:افسر فراحی شاندیز، عباس محمدی، عباس ثابتیان
رییس هیات مدیرهی انجمن کوهنوردان ایران:عباس ثابتیان
گروه برنامهریزی و برگزاری جشنواره: افسر فراحی شاندیز، مژگان عبدی، عباس محمدی، عباس ثابتیان، محمود بهادری، اسفندیار مهرآیین، عزت عمرانی، مصطفی شکرابی
بیانیهی هیات داوران
نخستین جشنوارهی کوهنوشتهها
هیأت داوران بنیاد از میان ۸۱ اثر رسیده به دبیرخانهی جشنواره، شامل: ۴۸ عنوان کتاب و ۳۳ یادداشت و مقاله، نتیجهی داوری را به شرح زیر اعلام میدارد.
ابتدا، سخنی در بارهی کلیت آثار رسیده و ملاکهای انتخاب
1- در میان آثار رسیده، تنوعِ موضوعی، چشمگیر بود و این امر کار داوری را کمی با دشواری همراه ساخت؛ از آثار ادبی مرتبط با وجه فرهنگ کوهنوردی گرفته تا آثاری شامل معرفی مناطق کوهستانی که ارزش تاریخی و فرهنگی داشتهاند؛ از آثار ترجمهای گرفته تا انواع آثار تألیفی، از کتابهای تخصصی و آموزشی گرفته تا انواع یادداشت در نشریهها و در فضای مجازی، و حتی سرمقالهی نشریههای داخلی باشگاهها. در این میان البته جای خالی "مقاله"، آشکارا محسوس بود. مقالهدر تداول اهل علم به نوشتهای اطلاق میشود که دارای ساختار مشخصی است شامل چکیده، مقدمه، بیان مساله، فرضیه، بخش استدلالی و مجموعهی شواهد و قرائن مؤید یا مبطل فرضیه، و سرانجام نتیجهگیری و پیشنهادهای پژوهشگر. در واقع مقاله صورت منسجمی از نوشته است که محصول یک تحقیق نظاممند (سیستماتیک) را در قالبهایی همچون "علمی- پژوهشی" و یا "علمی- ترویجی"، ارائه میکند. با این رویکرد، در میان نوشتههای رسیده، مقاله وجود نداشته است. بنابراین انواع نوشتارهای رسیده به دو دستة کلی "کتاب" و "یادداشت" تقسیم شدند.
2- در انتخاب آثار، این ملاکها مد نظر داوران بوده است: اهمیت موضوع و تأثیرگذاری آن بر جامعهی کوهنوردی، اهمیت محل نشر (ناشر کتاب یا مجله، محلِ نشرِ یادداشتها)، نوآوری و یافتههای جدید مؤلف، توجه به ساختار منطقی در تألیف کتاب/ مقاله، استناددهی به منابع و مآخذ، و توجه به اصول نگارش و ویرایش شامل دستور زبان فارسی، رسمالخط و نشانهگذاریها.
هیأت داوران فرصت را مغتنم میشمارد و این نکته را یادآوری میکند که در زمینهیاهمیت دادن بهکارمیدانی و نگاه پژوهشی و اکتفا نکردن به فیشنویسی از متون قبلی و استنباطهای فردی، و نیز رعایت قالب و اصول نگارش و ویرایش،در تألیفاتکوهنوردی، جای دقتیبسیاربیش از این است که اکنون شاهد آن هستیم.
3- نظر به این که نخستین دورهی این جشنواره در حال برگزاری است، و طبیعتاً آثاری که در سالهای دور و نزدیک منتشر شدهاند، فرصت ورود به جشنواره را داشتهاند، در این دوره چهار پدیدآورندهی کتاب و سه پدیدآورندهی یادداشت به عنوانبرگزیده، سه پدیدآورندهی کتاب و دو پدیدآورندهی یادداشت شایستهیتقدیرشناخته شدند، و از دو پیشکسوت کوهنویسینیز تقدیر شد..
بر این اساس، هیات داوران نتیجهی داوری را در پنج گروه به شرح زیر اعلام میدارد:
گروه یک- پدیدآورندگان"کتابهای برگزیده"؛
| آقای رحیم دانایی | به خاطر:
انتخاب و ترجمهی کتابهای ارزشمند در زمینهی کوهنوردی حرفهای | با کتابهای: - کوهنوردی، لذت آزادی در اوج بلندیها - جایی برای زنان بر روی قلهی آناپورنا - دنیای عمودی غارها - پزشکی کوهنوردی - تکنیکهای کوهنوردی آلپی |
| آقای مصطفی سلاحی | اهتمام به کار میدانی و تالیف جامع دربارهی غارهای ایران و انتشار مناسب کتاب به لحاظ گرافیک و اصول ویراستاری | با کتاب: غارهای ایران (نسخهی نشر نی) |
| آقای پرویز مشهدی | اهتمام به کار میدانی و مونوگرافی منطقههای کوهستانی و نیز اهتمام به گزارشنویسی و مستندسازی برنامههای کوهنوردی شاخص | با کتابهای: - بومشناخت البرز شمالی - بومشناخت البرز غربی - از آرارات تا موستاقآتا |
| آقای افشین یوسفی | توجه به آموزشهای تخصصی و تالیف متن مصور و گویا | با کتاب: یخنوردی و صعودهای ترکیبی |
گروه دو- "کتابهای قابل تقدیر"؛
|
|
|
|
| آقایان محمد و جواد حمیدی مشترکاً | به خاطر اهتمام به مونوگرافی کوهستانهای ایران | با آثاری در زمینهی شناخت کوههای زاگرس |
| آقای جعفر سپهری | به خاطر اهتمام به پیوند علم هواشناسی با کوهنوردی | با کتاب: هواشناسی در کوهنوردی و طبیعتگردی |
| گروه مؤلفان کتاب کوهستان پاک و ایمن | به خاطر توجه به موضوع محیط زیست کوهستان و نیز مبحث ایمنی و مخاطرات | با کتاب: |
گروه سه- "یادداشتهای برگزیده"؛
| آقای سلام اسماعیل سرخ | برای توجه به موضوع محیط زیست و نیز معرفی نواحی کوهستانی زاگرس |
| خانم غزال حشمتمنش | برای مجموعه ترجمهها و یادداشتها در زمینههای گوناگون ورزش کوهنوردی، از جمله در زمینهی جایگاه بانوان در کوهنوردی |
| خانم لیلا صالحی | برای مجموعه یادداشتها و نیز معرفی کوههای کردستان |
گروه چهار- "یادداشتهای قابل تقدیر"؛
| خانم اختر فراحی شاندیز | به خاطر گزینش و ترجمه در زمینهی سرپرستی و ایمنی در کوهنوردی |
| آقای حسن انداچه | به خاطر مجموعه آثار شامل کتاب و یادداشتهایی در معرفی کوههای آذربایجان |
گروه پنج- "آثار تألیفیپیشکسوتان"؛
هیأت داوران همچنین از استادان گرانقدر:
- آقای کاظم گیلانپورو
- آقای احمد معرفت، با عنوان پیشکسوتان تولید آثار مکتوب در زمینهی کوهنوردی تجلیل ویژه بهعمل میآورد و لوح تقدیر "پیشکسوتان تألیف در زمینهی کوهنوردی در ایران" را به این بزرگواران تقدیم میکند.
هیأت داوران:
اردشیر منصوری، حسن نیک منش، رضا خوشدل
منبع: انجمن کوهنوردان ایران
http://www.alpineclub.ir
(( بسیاری اوقات احساس می کردم نیرویی سحرآمیز مرا به جلو می برد. این نیرو در هیچ کجا به اندازه K2 نبود.)) گرلیند کالتن برونر
گرلیند به عنوان اولین بانوی کوهنورد که موفق شده است تمامی 14 قله بالای هشت هزار متر را بدون اکسیژن کمکی صعود کند، با نمایش عکسهای خود مهمان ماست. هیئت کوهنوردی و صعودهای ورزشی استان تهران با یادمان مهری زرافشان نمایشگاه عکسی ترتیب داده که در دی ماه 93 در فرهنگسرای ارسباران برگزار می شود.
صحبت گیتی که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند؟
((مخزن الاسرار نظامی گنجوی))
روز و هفته بسیار خوبی در پیش رو داشته باشید.
باشد که عشق باشد
باشد که آرامش باشد
باشد که صلح باشد