امروز جمعه 30 اردیبهشت 1390 صعود دو قله ایوار و سرتاب را درپیش داریم و مقصد ما روستای میناک است. ساعت 5:20 دقیقه بامداد از کرج راه می افتیم و حدود ساعت 7 به تونل کندوان می رسیم. تونل کندوان با 1883 متر طول و در ارتفاع 3030 متری کوههای البرز دو استان البرز و مازندران را به هم پیوند می دهد. مقطع تونل به گونهای است که ابتدا شیبی به سمت بالا و سپس پایین دارد و درست بالاترین نقطه ی آن مرز دو استان البرز و مازندران است. بعد از تونل کندوان ساعت 7:42 دقیقه در تقاطع پل زنگوله وارد جاده ای فرعی در سمت راست می شویم که مشخصه ی آن تابلوی خانه ی نیما یوشیج است.
از روستاهای متعددی همچون دونای سفلی و علیا که از طریق آن کوه دونا را صعود می کنند و سپس از روستاهای کمربن، الیکا، نسن، و پیل عبور میکنیم. در مسیر گردنه لاوش را که به قولی با ارتفاع 3150 متر بلندترین گردنه ی ایران با مسیر ماشین رو است را طی میکنیم و به روستای موردنظرمان میناک میرسیم.
داستانی درباره ی چگونگی نامگذاری این روستا وجود دارد که از این قرار است که خیلی سال پیش دختر خوش صدایی به نام مینا در روستای کندلوس به همراه پدر و مادرش زندگی میکرد و تمام دارایی آنان چند مرغ حنایی و چهار بزشیرده بود. از بدروزگار مینا والدینش را از دست داد و بسیار تنها شد. اما از آنجایی که باید روح زندگی را در خود زنده نگه میداشت با غم تنهایی اش کنار آمد و راه جنگل و بیشه زار را در پیش گرفت. همانطور که به دنبال هیزم و میوههای جنگلی و دانه های خوراکی برای تغذیه ی خود و دامهایش بود نغمه ها و آوازهای خوش محلی را سرمیداد و تمام موجودات و جانداران را با صدای کودکانه اش مفتون خود میکرد. از قضا یکی از این موجودات پلنگ وحشی بود که با شنیدن صدای مینا، درنده خویی خویش را کنار گذاشته و به دنبال مینا راه می افتاد و همدم و دوست او شده بود. یکی از اهالی روستا که این پلنگ را بالای بام خانه مینا دید از ترس اینکه مبادا به او یا حیواناتش آسیبی بزند این حیوان را کشت. مینا که دیگر نمیتوانست این همه رنج و عذاب را تحمل کند کوهها و دره ها را پشت سر گذاشت و به محل روستای میناک رسید. درواقع گردنه تاریک نو مابین روستای کندلوس و روستای میناک واقع شده و مینا از این گردنه عبور کرد و به روستای میناک رسید. در واقع کندلوس در شمال گردنه و میناک در جنوب آن واقع اند. در روستای میناک این دختر خوش آوا جان سپرد و به یاد او نام این روستا را میناک گذاشتند. هنوز اگر خوب گوش دهیم آوای مینا را دردره ها و کوههای این روستا میشنویم.
از پل زنگوله تا میناک 52 کیلومتر راه است و کمی بعدتر از روستای میناک روستای یوش واقع شده که زادگاه نیما یوشیج است که البته ما به خاطر هدف صعود به قلل ایوار و میناک، وقت کافی برای بازدید از روستای نیما را نداریم.
به هرحال ساعت 9:15 دقیقه روستای میناک هستیم و پس از گذشت یکساعت و چهل و پنج دقیقه و باتوجه به اینکه به تعداد 58 نفر صعود را درپیش داریم کندتر از حدمعمول در ساعت 11 به آبشار ا کربن میرسیم. اکربن در لهجه ی مازنی به معنای آبی است که از زیر صخره میآید. نیم ساعتی در آنجا صبحانه را صرف کرده و تجدیدقوا میکنیم. لازم به ذکر است که از روستای میناک در دره زیبایی مسیر را به سمت شمال ادامه میدهیم پس از آبشار از مسیری سنگلاخی، مسیرمان را به سمت شرق تغییر میدهیم و مراقبیم که سنگ از زیر پایمان رها نشود. به بالای گردنه که میرسیم دوباره مسیر را در مسیری پاکوب به سمت شمال ادامه میدهیم. لاله های زیبای زردرنگ با کمی خم شدن به سمت پایین به ما خوشامد میگویند و انرژی تازه ای به ما میدهند. مسیر را تا روی گردنه تاریک نو ادامه میدهیم. 72 دقیقه طول میکشد تا از آبشار به گردنه ی تاریک نو برسیم که ارتفاع آن 3215 متر است. از سمت شمال گردنه ابتدا روستای کوچک پینچ کوه و در شمال غربی آن روستای کندلوس مشاهده می شود. جالب است یالی که سمت شمال گردنه است سرسبزاست ولی یال جنوبی خشک که سرسبزی یال شمالی به خاطر وجود هوای مرطوب شمال و بخار آب دریاست ولی یال جنوبی در منطقه ای خشک و کوهستانی واقع شده است. روی گردنه که هستیم مه آرام آرام بالا میآید و قسمتی از منطقه را فرامیگیرد با خودش نسیم خنکی میآورد که صورتهایمان را نوازش میدهد. روی گردنه در سمت شرق قله ی ایوار باارتفاع 3480 متر از سطح دریا واقع شده و در سمت غرب هم قله سرتاب است با ارتفاع 3503 متر. یک عده تصمیم میگیرند که فقط قله ی سرتاب را صعود کرده و آنجا منتظر بقیه ی گروه بمانند و که ابتدا قله ی ایوار را صعود میکنند و سپس به سمت قله ی سرتاب میروند. در شیب به نسبت خوبی نه آنقدر زیاد و نه آنقدر کم تقریبا یکساعت و ربع بعد یعنی در ساعت 2 روی قله ی ایوار هستیم.
قله ی ایوار ( 3480 متر)
به سمت قله ی ایوار
عکس دسته جمعی میگیریم و طبق رسم دیرینه سرود ای ایران را میخوانیم. واژه ی ایوار به معنای غروب است که واژهای باستانی است و از سنگنوشته های هخامنشی گرفته شده است. علت نامگذاری این است که موقعیت قله طوری واقع شده که آخرین محلی است که هنگام غروب آفتاب به آن نور میتابد و از این جهت ایوار به معنای غروب نامیده شده است.
به سرعت قله را ترک کرده و سرپرست گروه مدام نگران است که از لحاظ زمانی از برنامه عقب هستیم و باید سریعتر قله را ترک کرده و راهی قله ی سرتاب شویم. شیب را پایین آمده، به گردنه رسیده و در شیب تند به نسبت کوتاهی مسیر را به سمت قله سرتاب طی میکنیم. ساعت 3:20 دقیقه قله ی 3503 متری سرتاب هستیم. علت نامگذاری سرتاب هم به این دلیل است که هر منطقه ای نمادی دارد و نماد این منطقه هم قله ی آزادکوه است که محلیها به آن شاکوه میگویند و نیما در شعرهایش از آن به آزاکوه یاد میکند و به شاهزاده کج گردن هم معروف است. از آنجایی که آزادکوه نماد این منطقه است مردم هنگام صعود به قله سرتاب سرشان را برگرداندند تا آزادکوه را ببینند و همین سرتاباندن علت نامگذاری این قله به نام سرتاب شده است.
قله آزادکوه
متاسفانه تا آخرین لحظات عکس از قله ی سرتاب به دستم نرسید که از آن صرفنظر می کنم.
حدود 45 دقیقه ای را روی قله برای صرف ناهار طی میکنیم. عکس دسته جمعی گرفته و یک دقیقه ای سکوت میکنیم و سپس از یال جنوبی به سمت پایین سرازیر میشویم.
ساعت 6:20 دقیقه در جاده یوش روستای میناک هستیم.
قله ی شاخص این منطقه آزادکوه است و گروههایی که در این منطقه اغلب برای صعود حضور پیدا میکنند برای صعود آزادکوه میآیند و قله های ایوار و سرتاب و یا قله ی دونا که در این منطقه واقع شده اند شاید به دلیل ارتفاع کمتر مورد کم لطفی کوهنوردان قرار گرفته اند و چه خوب است که با صعود به این قلل مظلوم و با توجه به اینکه صعود به این قلل در غالب برنامهای یکروزه قابل اجرا، و منطقه هم بسیار زیباست، صعود این قلل در برنامه کار کوهنوردان قرار گیرد.
اما درباره پوشش گیاهی این منطقه میتوان به گیاهان گزنه، چای کوهی، خرگوشک، شیرسگ، گون، درمنه، عروس، پینج، پونه وحشی، لرچک، کما، کاکوتی، بومادران و درختچه های وحشی وجار، زرشک، ارژن و درختان ارس اشاره کرد.
بالاخره ساعت 10:40 دقیقه جمعه شب به کرج میرسیم و شادوسرخوش از اجرای برنامه ای شاد در آب و هوایی خوش با مناظری بهشتی به خانه هایمان برمیگردیم.
جادارد از آقای مرتضی جعفری بسیار تشکر کنم که توضیحات مفیدی درباره این دو قله در اختیار من گذاشتند و همچنین از آقای حمید ادیب پور که سرپرستی این برنامه را به عهده داشتند و از یک هفته قبل با تعدادی دیگر از دوستان برای شناسایی به منطقه رفته بودند. عکسها هم از آرشیو آقای فرزین مهرانی انتخاب شده بود که از ایشان هم بسیار متشکرم.